پرنسس دیاناپرنسس دیانا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

دیانا;مسافر زیبای پاییز

عزیز مادر! نیم سالگیت مبارک.......

دختر عزیزم!  به لطف خدای مهربون 179 روزه که صحیح و سلامت کنارمون هستی و معنای واقعی خوشبختی رو بهمون نشون دادی. امروز واسه واکسیناسیون و مراقبت 6ماهگی چون بابا مهدی دانشگاه بود با خاله زهرا رفتیم درمونگاه مامان.شکرخدا مثل همیشه همه چی نرمال بود و رشد خوبی کرده بودی.فقط موقع تزریق واکسن یه کوچولو گریه کردی که سریع مامان بغلت کرد وشما هم آروم شدی. دختر عزیزم!  به لطف خدای مهربون 179 روزه که صحیح و سلامت کنارمون هستی و معنای واقعی خوشبختی رو بهمون نشون دادی. امروز واسه واکسیناسیون و مراقبت 6ماهگی چون بابا مهدی دانشگاه بود با خاله زهرا رفتیم درمونگاه مامان.شکرخدا مثل همیشه همه چی نرمال بود و رشد خوبی کرده بودی....
29 ارديبهشت 1393

دیانا جان بابا

دختر عزیزم روزها میگذرند و زندگی در کنار تو چه زیباست. حس خوب با تو بودن را دوست دارم.  دخترم، وقتی میخوابی بابا بازدمتو بو میکنه(بهترین رایحه دنیاست). راستی اونقدر ناز و خوش اخلاق شدی که بابا فقط شمارو میخوره حالا چرا سیر نمی شم ......     در ضمن من و دیانا جونی از مامان مليحه بابت زحماتش خیلی ممنونیم   دوسسسسسسسسسسسسسسسستت دارم  بابا به قربونت بره     عاشق خنده هاتم بابایی   ...
25 ارديبهشت 1393

اولین غذا خوردن دخترم در تاریخ19/2/93

جمعه نوزدهم اردیبهشت و در 169روزگی خانم طلا، دخترم اولین غذای زندگیشو نوش جون کرد.قضیه از این قرار بود که مامان ملیحه با کمک خاله زهرا تو خونه مامان جون خلاصه تنبلی رو کنار گذاشت و تصمیم به پخت اولین غذای دخملی گرفت و با لعاب برنج شروع کردیم.  جمعه نوزدهم اردیبهشت و در 169روزگی خانم طلا، دخترم اولین غذای زندگیشو نوش جون کرد.قضیه از این قرار بود که مامان ملیحه با کمک خاله زهرا تو خونه مامان جون خلاصه تنبلی رو کنار گذاشت و تصمیم به پخت اولین غذای دخملی گرفت و با لعاب برنج شروع کردیم.  شما اولش خیلی خوش اشتها نشون دادی ولی به محض اینکه قاشق تو دهانت رفت و غذارو مزه کردی اخمات نمایان شد فکر کنم مزه اش خیلی واست خوشا...
24 ارديبهشت 1393

تبریکات ویژه به بابا مهدی مهربون و همسری فداکار

مهدی جان!     امروز روز میلاد توست و من هر روز بیش از پیش به این حقیقت پی میبرم که تو خلق شده ای برای من و دخترت دیانا....تا زیباترین لحظه ها را برایمان به تصویر بکشی...   زیبائی عشق،پاکی صداقت،اوج مهربانی و نهایت آرامش همه در کنار تو برایمان معنا پیدا کرده است.......                  حس بودن دوباره ات مبارک   به یمن امروز مهربانیم را در حریر واژه ها میپیچم......  این هدیه ام به توست از من بپذیر ودر لحظه های تنهائیت روی تمام مهربانیم حساب کن...........      خوب میدانم که د...
22 ارديبهشت 1393

16روز بدون مامان جون و پدرجون

دختر گلم!  امروز مامان جون اینا راهی سفر به ابوظبی شدن و ما موندیم و دوتا خاله.دخترم!وجود مامان جون همیشه باعث دور هم جمع شدن ماها بود.وقتی دائی سعید اینا هم میان ایران ماشالله هزار ماشاالله 17 نفر هم که میشیم ولی هیچ وقت مامان جون وپدرجون خم به ابرو نمیارن.یه پدر ومادر واقعی هستن که با دور هم بودن وشاد بودن بچه ها ونوه هاشون احساس آرامش میکنن.واسه همین وقتی میرن جای خالیشون تو شهر احساس میشه. ..........    رسم خوبها همین است   حرف آمدنشان شادت می کند.....  وحرف رفتنشان با دلت چنان میکند که هنوز نرفته،  دلتنگشان میشوی...............  به هر حال چون میدونی...
18 ارديبهشت 1393

هفته پر مشغله مامان ملیحه!

عزیز مامان!  بعد از چند روز خلاصه وقت کردم بیام به وبلاگت سر بزنم.آخه این هفته خیلی سرمون شلوغ بود.چند روزی میشه که شکر خدا تعداد دفعت کمتر شده ولی علائم دیگه دندونت شروع شده.مثلا بعضی وقتها خیلی بی تاب میشی و دوست داری حتی وقتی خوابت هم برد پستونکت تو دهانت باشه.با اینکه قبلا وقتی خوابت میبرد خودت با یه حرکت پرتابی اونو از دهنت بیرون مینداختی!!    یا همش دوست داری با یه کاری سرت گرم باشه تا دندون دردو کمتر احساس کنیم مثلا وقتی با کالسکه میریم بیرون یا بابا مهدی که شمارو میبره تو حیاط تاب بازی خیلی احساس رضایت میکنی و وقتی میای بالا همچنان دوست داشتی بازی می کردی.   این هفته یه شب خونه مامان جون&nbs...
17 ارديبهشت 1393

اولین طبابت مامانی برای دخترگلی!!

از چهارشنبه هفته پیش بود که تعداد دفعات اجابت مزاج خانم طلا یکدفعه خیلی زیاد شد و از حالت طبیعی خارج شد. شرایط خیلی واسه مامان سخت شده بود چون از کنارت تکون نمی خوردم تا بتونم سریع پوشکتو عوض کنم. ولی خوشبختانه حال عمومی شما خیلی خوب بود. نه دهیدره شده بودی نه خوابت بهم خورده بود و نه بی قراری و دل پیچه داشتی. به همین خاطر میدونستم مشکل خاصی نیست و خطری شمارو تهدید نمیکنه ولی علت دقیقشو نمی دونستم چیه.  گفتم اگه یه بیماری ویرال هم که باشه نیاز به اقدام خاصی نیست فقط حواسم به حال عمومی و کم آبی بدن شما بود. باتوجه به اینکه علامت خاصی نداشتی همه گفتن شاید علائم دندون درآوردنه.......آخه شما چون اولین بچه مامان هستی مامان یه ذره تو این...
11 ارديبهشت 1393
1